هیچ دانی که ز هجران تو حالم چون شد جگرم خون و دلم خون و سرشکم خون شد لب شیرین تو ای می زده فرهادم کرد جانم از هر دو جهان رسته شد و مجنون شد تار و پودم به هوا رفت و توانم بگسست تا به تار سر زلف تو دلم مفتون شد . . . اللّهم عجّل فرج ولیّک و حجّتک، و صلّ علیه و على آبائه الطاهرین، و اجعلنا من انصاره و اعوانه، و السلام علیکم و رحمة اللّه وبرکاته.