رازستان

ریزنوشت‌های حمید رازی‌زاده

رازستان

ریزنوشت‌های حمید رازی‌زاده

رازستان

راستش ،
آدم خاصـی نیستم ؛
فقط حـــس خـــاصی دارم ...

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

حاجت روا ...

شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۱۹ ق.ظ

دیشب به حرم خواهر امام رفته بودم ،

کنار ضریح مبارک خانم بودم که دیدم جوانی آمد کنارم و ضریح را گرفت ؛

درست نمی‌توانست صحبت کند ،

زبانش کلمات را درست تلفظ نمی‌کرد ؛

با همون حالش اول یک پانصد تومانی انداخت در ضریح ،

سپس با لهجه گیلکیش شروع کرد به حرف زدن ؛

میگفت: خــانم ، به دادم برس ، حدود چند ماهه بیکارم . به خدا میخوام نون حلال برای زن و بچه ام ببرم. نذار دستم رو جلوی برادرام دراز کنم ... ؛

هنوز حرفهایش تمام نشده بود که یکدفعه کسی صدایش کرد ،

به او گفت: چکار میتوانی بکنی!؟ چکاری بلدی؟ ؛

خلاصه هنوز یک دقیقه هم از عرض حاجتش نگذشته بود که من شاهد بودم حاجت روا گشت ... ؛

از آن زمان حالم متحول شد ؛

احساس کردم این پیامی بود برای من ... ؛

  • حمید رازی‌زاده

حاجت

خواهر امام

من

خدا

نظرات  (۳)

حکایت زیبایی بود.
این پیامی بود برای همه ما!
سلام .خواهر امام تسکین دهنده ی دل همه هست.یادش غریبی های شهر رشت ودردودل های پیش خواهر امام.چقدر دوسش داشتم.چقدر درد دلم رو تسکین میداد.اگه رشتین دو جا آرامش بخش وجودتانم میشه.خواهر امام .وشهید سید جواد موسوی.
  • یه هم ولایتی دانشجو از تهران
  • آره آره...سیدجواد...عجب شهیدیه این سید جواد...عجب...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی