قم
جمعه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۳۳ ب.ظ
از قـم تمام شد ،
و
از قـم شروع شد ،
داستان عـشـق ...
و
از قـم شروع شد ،
داستان عـشـق ...
بهـار مـن تـویی ،
که نیامده ،
عطـرت دنیـایم را
فرا گرفته ...
چه خـوابهایی که ندیدم ؛
چه فکـرهایی که نداشتم ؛
کسی را برای یک لحظه ،
حتی! ؛
به جای تو نمیگذاشتم ...
برایت رو میکنم ،
هرچه ندارم ،
شاید دستهای خالیم را ببینی ...