راضی
به ناامیدی ریشخند میزنم ؛
شوق تسلیم خدا بودم ،
در دلم است ؛
من راضیم هرچه که او خواهد ...
به ناامیدی ریشخند میزنم ؛
شوق تسلیم خدا بودم ،
در دلم است ؛
من راضیم هرچه که او خواهد ...
روزهای من ،
پر از حضور بالقوه توست ؛
به امید آن روز که ،
بالفعل من شوی ...
باز هم گناهانی کردهام که ،
به خاطرشان بیمناک باشم ؛
و اگر از بدترین انسانها باشم ،
اعمال خوبی دارم که ،
به خاطرشان امیدوار شوم ...
ولی میگویم ،
در ناامیدی بسی گنـــاه است
هر کسی برای نجات خود میاندیشد ؛
هر کسی به امید و آرزویی زندگی میکند ؛
اما من امیـــدی و آرزویـــی ندارم ؛
جز تو گمشدهای نمیشناسم و جز تو راه نجاتی نمییابم ؛
همه را فراموش میکنم ، فراموش کردم ؛
همه را پشت سر میگذارم ، گذاشتم ؛
یکه و تنها به سوی تو میآیم ؛
و دست نیاز فقط به سوی تو دراز میکنم ؛
پ.ن : شهید چمران