رازستان

ریزنوشت‌های حمید رازی‌زاده

رازستان

ریزنوشت‌های حمید رازی‌زاده

رازستان

راستش ،
آدم خاصـی نیستم ؛
فقط حـــس خـــاصی دارم ...

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است

سید مرتضی

يكشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۲۵ ب.ظ

و همیشه ،
چه‌قدر قلمت ،
پر از فریاد بود ...

  • حمید رازی‌زاده

کسی می‌داند !؟

يكشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۱، ۱۱:۵۳ ب.ظ
چند چفــیه ،

خونــی شد ،

تا ،

چـــادری ، خاکـــی نشود ... ؛

  • حمید رازی‌زاده

هنوز هم ...

پنجشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۱، ۱۰:۲۳ ب.ظ
هنوز ،

کابلی که با آن دستـش را بسته بودند ،

و زنده دفنش کرده بودند ،

دور استخوان‌های دستــش بود ...

  • حمید رازی‌زاده

صلوات ...

جمعه, ۱۶ تیر ۱۳۹۱، ۱۲:۰۶ ق.ظ
هرگاه ،

شــب جمــعه ما را یاد کردید ،

ما هم شما را ،

نزد ابــاعبــدالله یاد می‌کنیم ... ؛

پ.ن: شهید زین الدین

  • حمید رازی‌زاده

مرد بهشتی

چهارشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۱، ۰۷:۰۷ ب.ظ

اگر می‌خواهید بدانید ،

اهالی بهشت چه قیافه‌ای دارند ،

این عکس را ببینید ...

  • حمید رازی‌زاده

شهید من

يكشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۱، ۱۱:۰۴ ب.ظ

هرکسی ممکن است شهیدی را خیلی دوست داشته باشد ؛

یعنی ارادت و ارتباط قلبی خاصی با او برقرار کند ؛

البته همه این عزیزان آسمانی دوست داشتنی هستند ؛

من به شخصه به شهید چمران و شهید آوینی علاقه‌ی خاصی دارم ؛

اما شما کدام شهید را بیشتر دوست دارید !!؟

  • حمید رازی‌زاده

گمشده من

چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۱۸ ب.ظ
شهید چمرانخدایا ، هر کس به دنبال گمشده خود می‌رود ؛

هر کسی برای نجات خود می‌اندیشد ؛

هر کسی به امید و آرزویی زندگی می‌کند ؛

اما من امیـــدی و آرزویـــی ندارم ؛

جز تو گمشده‌ای نمی‌شناسم و جز تو راه نجاتی نمی‌یابم ؛

همه را فراموش می‌کنم ، فراموش کردم ؛

همه را پشت سر می‌گذارم ، گذاشتم ؛

یکه و تنها به سوی تو می‌آیم ؛

و دست نیاز فقط به سوی تو دراز می‌کنم ؛

پ.ن : شهید چمران


  • حمید رازی‌زاده

معنی انتظار

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۱، ۰۳:۱۱ ب.ظ
اگر می‌خواهی بفهمی انتظار یعنی چه ؛

باید از مادر شهید گمنام بپرسی ... ؛

ما چه می‌فهمیم دلتنگی غروب جمعه را ...

  • حمید رازی‌زاده

یه تــرکه ، یه رشتی ، یه قزوینی ...

پنجشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۱، ۰۵:۱۹ ب.ظ
عباس: حاجی گِـلوم مـِسوزه ، مِشه دستاتو بذاری رو گِلوم !؟ ؛

کاظم : (با اکراه دست خونیش رو عقب می‌کشه) آخه...! ؛

عباس: نــِه حاجی! ، همی دستارو بذار ، میخوام همینا باشه ... ؛

کاظم: اصغر یک جوک رو برات نسخه پیچیده ، گفته هر چند ساعت برات تعریف کنم... ؛

عباس: هـا! بـُگــو ... ؛

کاظم: یک شب تو جبهه قرار بوده عملیات بشه ،

می‌پرسن کیا داوطلب‌اند!؟ ... ،

از اون جمع یه تــرکه ، یه رشتی ، یه قزوینی ، یه لـر ... (بغض کاظم) ... یه فـارس ، یه بـلوچ ... ،

عباس!!!؟ ... عباس!!!؟ ...

پ.ن: آژانس شیشه‌ای

  • حمید رازی‌زاده

به دنبال تو ...

يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۱، ۱۲:۱۷ ق.ظ
گفتند ،

قــــد بلندی ؛

خوش چهره ای ؛

خوش تیـــپی ؛

خوش لباسـی ؛

دارم بین استخوان‌های خـاک خورده ات ،

دنبال حـرف مـردم میگردم ...


پ.ن: تقدیم به همه مادران شهیدای گمنام

  • حمید رازی‌زاده