کفشهایت
سه شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۱، ۰۵:۵۷ ب.ظ
باید به یاد بچــگی ،
قایم کنم کفــشاتو مــن ؛
تا تــو نـــریــــــ ...
قایم کنم کفــشاتو مــن ؛
تا تــو نـــریــــــ ...
چه کردهای با مــن ،
که هنوز ،
هر شب ،
ز پیات میدوم من ...
بگذار سر بسته بماند گلههایم ...
روی کسی دست گذاشتهای ،
که همهی دنیای من است ... ؛
او را از من مگیر ... ؛
دوست دارم ،
کلیـــدش را بدهم دست خودش ...
خیلی ساده و بیتکلف ،
تو را صدا میزنم ...
اما وقتی به تو فکر میکنم ،
ابرهای سیاه دور میشوند ،
و باران هر وقت بگویم میبارد ...
به اســم دیگرت صدایت میکنم ؛
آنقدر صدایت میکنم ،
تا دلـــم لایق پاسخت شود ؛
یا رحمان و یا رحیم و یا حمید ...
که تا صدایش می کنم ،
پاسخم میگوید ... ؛
اگرچه وقتی او مرا صدا میزند ،
من کوتاهی می کنم ...؛