دست دل
يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۱:۰۴ ق.ظ
میخواهم ،
دست دلـم را بگیرم ،
در دست فـردا بدهم ؛
با اجازه خــدا ...
میخواهم ،
دست دلـم را بگیرم ،
در دست فـردا بدهم ؛
با اجازه خــدا ...
تـو رفتی ،
رسیدی به بهـار ؛
اما اینجا ،
هنوز سر کوهها برفه ...
به اندازه ستارهها ،
در دلم حرف هست ،
اما ،
بگم میریی ،
نگم میمیرم ...
گاهی کلمات،
در وصف واقعیتها کم میآورد ؛
به ناچار ،
سه نقطه و دیگر هیچ ؛
همچون اتفاقی خوب ،
در زندگی من ،
رخ بده ؛
رخ بنما ...
یک عمر ،
به دنبال غزل و قافیهای بودم ،
در هوای تو ؛
انگار نه انگار ... ،
این غزلها ،
حواس مرا از تو پرت کرد ...
دیروز ،
امروز ،
یا فردا ،
هفته پیش ،
یا دو هفته دیگر ؛
چه تفاوتیست !؟ ؛
این تاریخها ،
هیچیک ،
از درد بیمادری کم نمیکند ...
اگر بمانی ،
هم دردی و هم درمان ؛
و اگر بروی ،
فقط دردی ؛
حال خود دانی ...