چشمت ...
جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۱، ۱۲:۲۹ ق.ظ
پنهانم از چشـــمت ،
ماه پس ابــــرم ...
دلــم خونه ... ،
پریشونه ... ،
حیرونه ... ،
شکــوفهای ،
در قلــب من ،
جوانــه میزند ...
فقط چنــد سال دوام می آورد ،
اما شخصــیت زیبــا ،
یک عمـــر ... ؛
دلـــمان که میگیرد ،
تاوان لحــظاتی است که ،
به غیر او دل بسته بودیم ؛
باز مــاه گرفت ،
ماه دلـــم گرفته است بیتــــو ...
قایم کنم کفــشاتو مــن ؛
تا تــو نـــریــــــ ...
عـشــق میخواهد ؛
تا زنـــدگی جریان بگیرد ...
چه کردهای با مــن ،
که هنوز ،
هر شب ،
ز پیات میدوم من ...
روی کسی دست گذاشتهای ،
که همهی دنیای من است ... ؛
او را از من مگیر ... ؛