نگاه او

نگاه او ،
جوری دلم را برده ،
که کاری از 110 نیز ساخته نیست ...

فاصله

من حواس فاصله را پرت می‌کنم ،
تو فقط با من باش ... ؛

به یاد تو

من پاییزم ،

به یاد تو می‌مانم ،

برگ‌ریزانم ،

به فکر تو می‌مانم ... ؛

هر قدر می‌تونی نیا و تلافی کن! ،

اما هنوز هم من ،

به یاد تو می‌مانم ؛

هوای من

از خودت خبر بیار ،
عطر تو هوامو خوب می‌کنه ؛

چیزی بگو

چیزی بگو ،
تا عذاب رفتنت ،
کم شود برایم ؛
خود را بَد کن ،
من را دلزده کن ،
تا بیوفتی از چشمم ؛

عطر تو

عطر تو ،

اتاقم را پر کرده ؛

این هوا ،

آن هوای سابق نیست ...

ایکاش ...

ایکاش ،
پا بشکند ،
سر بشکند ،
اما ،
دل نشکند ...

چشم تَر

کارم شده ،
که چشم ،
بدون تو ،
تَر کنم ...

بمون

هر بار می‌گفتم نرو ،

این بار اما ،

لازم باشد ،

حتی خواهش می‌کنم ،

فقط هر جور می‌تونی بمون ... ؛

روزه هِجر ...

روزه هجرت ،
از پای درآورده مَرا ؛
که رسد آن روز ،
با رطب روی تو افطار کنم ...