روسپیدترین
سه شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۴۳ ب.ظ
به او گفتم: توی این گرما با چادر آب پز نمیشی!؟ ؛
گفت: کسی انگار درِ گوشم زمزمه میکند: قُل نارُ جهنَّم اَشدّ حرَّا ،
این روزهای سیاه عریانی ، روسپید تر از چادر نمی یابم ...
گفت: کسی انگار درِ گوشم زمزمه میکند: قُل نارُ جهنَّم اَشدّ حرَّا ،
این روزهای سیاه عریانی ، روسپید تر از چادر نمی یابم ...
دستانم خالی اند ؛
دلم غرق در آرزوها ؛
با قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان ،
یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن ...
از این آدمهایی که تو اتوبوس،
بلند بلند با تلفن صحبت میکنن؛
مخصوصا اگه زن باشن ...
و پر از گناه ؛
طعم یکی از اوصاف او را بیش از همه چشیدهام ؛
و آن ستار العیوب بودنش است ؛
که اگر نبود ...
باید سکـوت کرد ؛
خدا پاسخ گو خواهـد بود ...
شک نکن ...
یه دوست کاری میکنه،
که دلت بدجوری برای دشمنت تنگ میشه ...