داشتم به تو میرسیدم ...
يكشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۴۰ ب.ظ
فقـط چـند قـدم مانـده بـود ،
تا برسـم بـه تــــو ؛
اگر ایـن خواب لعنتـی ، دیشـب ادامـه داشـت !
تا برسـم بـه تــــو ؛
اگر ایـن خواب لعنتـی ، دیشـب ادامـه داشـت !
خدایا ؛
بنده ات را در پشت درهای زندگی تنها نگذار ...
میگذارند به حساب جواب نداشتنت ... ؛
عــمراً بفهمند داری جان میکنی ،
تا حرمـــتهـا را نگه داری ...
انسان شاید ؛
اما میدانم که آخر ،
به هوای حوا ،آدم میشوم.
"دعایم کنید"
پُر...پُر...پُر ؛
آنقدر که گاهی اضافه اش ،
از گوشه چشمانم میچکد ...
گفت: کسی انگار درِ گوشم زمزمه میکند: قُل نارُ جهنَّم اَشدّ حرَّا ،
این روزهای سیاه عریانی ، روسپید تر از چادر نمی یابم ...
دستانم خالی اند ؛
دلم غرق در آرزوها ؛
با قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان ،
یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن ...
از این آدمهایی که تو اتوبوس،
بلند بلند با تلفن صحبت میکنن؛
مخصوصا اگه زن باشن ...