رازستان

ریزنوشت‌های حمید رازی‌زاده

رازستان

ریزنوشت‌های حمید رازی‌زاده

رازستان

راستش ،
آدم خاصـی نیستم ؛
فقط حـــس خـــاصی دارم ...

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

باز باران با محرم ...

پنجشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۱، ۰۵:۱۶ ب.ظ

ببار ،

بارون ببار ،

باز هم ،

یادم آمد کربلا را ... ؛

  • حمید رازی‌زاده

باران

محرم

مولا

نظرات  (۱)

  • فدایی گل زهرا
  • ناگهان بوی خرابه ای آمد...کاروانت شبانه زخمی شد دختر کوچکت که نه اما... شانه ی تازیانه زخمی شد . آه مولا کسی نمیداند...تیر قلب تو را نمیسوزد آتش از ترس آه سوزانت...خیمه های تورا نمیسوزد . ناقه های بوی راه فهمیدند...در بهار تو برگ ریزی نیست پیش این کاروان طوفانی...خون و زنجیر و شعله چیزی نیست . آه مولا کسی نمیداند...آفتاب حجاز را کشتند مردم کوفه ظهر عاشورا...آبروی نماز را بردند . تیر از بس که تشنه بود آنروز...در گلوگاه اصغرت افتاد نعش رود فرات خون آلود...روی دست برادرت افتاد .. ایام تسلیت و التماس دعای ویژه در عزاداری ها دارم.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی